کودکتان سرخورده میشود
وقتی شما معیارهایی برای کودکتان در نظر میگیرید که فراتر از توان اوست، کاملا طبیعی است که او برای رسیدن به آن هدف هر چقدر هم که تلاش کند، شکست میخورد. شکستهای پی در پی احساسی جز سرخوردگی به دنبال ندارد. از طرف دیگر اگر کودک شما بتواند که به موفقیتهایی دست پیدا کند، باز هم در یک اضطراب مداوم به سر میبرد. اضراب عمیقی که اعتماد به نفس را از او میگیرد. علاوه بر این، چنین کودکی هرگز از کاری که میکند، نمیتواند لذت ببرد. چرا که وقتی انجام کاری با اجبار همراه باشد، میتواند باعث نفرت همیشگی از آن کار شود.
استعدادهایشان کشف نمیشود
گاه والدین در آن زمینهای که خودشان در گذشته، ضعیف عمل کردهاند، میخواهند که از کودکشان یک نخبه بسازند تا به نوعی کمبودهای خود را جبران کرده باشند. البته معمولا این مسئله، بیشتر نتیجه چشم و هم چشمی و رقابتهای کاذب میان خانوادههاست. تنها کافی است که تب موضوعی در جامعه داغ شود؛ گاهی تب فوتبالیست شدن، گاهی تب بازیگر شدن و گاهی تب یادگیری زبانهای خارجی. همینها کافی است که والدین با این جو همراه شده و کودکشان را به عروسک این صحنه نمایش تبدیل کنند. در حالی که والدین باید پس از استعدادیابی، فرزندشان را در مسیری که خودش به آن علاقهمند است، قرار دهند و او را برای یادگیری بیشتر تشویق کنند. یعنی والدین در این زمینه باید تنها به نقش راهنما اکتفا کنند.
منزوی و گوشه گیر میشود
وقتی مدام از کودکتان میخواهید که «بهترین باشد» و او دائم در تلاش است که خواستههای شما را عملی کند، دچار اضطراب میشود. علاوه بر این ناکامی در رسیدن به خواستههای شما منجر به افسردگی میشود. در این شرایط دیگر نباید از افت تحصیلی و گوشه گیری او تعجب کرد. چنین وضعیتی باعث میشود که شادی و طراوت کودکی از فرزندتان گرفته شود و او ترجیح دهد که به غار تنهاییاش پناه ببرد. از طرف دیگر وقتی او تواناییهایش را در حد بزرگسالان میداند، میل و رغبتی به بودن با همسالانش پیدا نمیکند. به عنوان مثال یکی از نکاتی که مهمان ۱۰ ساله برنامه «حالا خورشید» به آن اشاره میکرد، نرفتن به مدرسه بود. در این شرایط او دیگر نمیتواند برای خود دوستانی پیدا کند و منزوی میشود.
سر ناسازگاری میگذارد
وقتی از کودکتان درخواستهایی فراتر از توانایی، سن و علاقهمندیهایش داشته باشید؛ او به مرور تلاش میکند که خود را از زیر این فشار خلاص کند. این ناسازگاریها میتواند خود را به شکل عصبانیت، لجبازی، بی ادبی، آزار رساندن به دیگران، اعمال نسنجیده و زیاد حرف زدن نشان دهد. این طغیان را به خصوص در دوران بلوغ میتوانید مشاهده کنید. در این شرایط است که او دیگر انگیزهای برای فعالیتهای روزمره ندارد و عملا تبدیل به یک نوجوان عاصی و غیرقابل کنترل میشود.
کودکی کردن را فراموش میکند
از مواردی که در مصاحبه حسین عطایی قابل مشاهده بود؛ مثل بزرگترها حرف زدن، داشتن ظاهری فراتر از سن و مدل موی غربی است. مواردی که باعث میشود، او مثل سایر همسن و سالانش نباشد و این باعث بروز مشکلاتی میشود. چنین کودکانی به هیچ گروه سنیای تعلق ندارند، از یک طرف به خاطر ظاهرشان در گروه همسالانشان پذیرفته نمیشوند و از طرف دیگر به خاطر سن کمشان نمیتوانند وارد گروه بزرگسالان شوند. همین باعث میشود که دچار سرگشتگی و مشکلات روانی شوند. آنها هیچ وقت طعم کودکی کردن را نمیچشند و در آینده نیز خاطرهای از دوران شیرین کودکیشان نخواهند داشت.
به صورت طبیعی رشد نمیکند
کودکانی که در سیر نخبه شدن قرار میگیرند، نمیتوانند به صورت طبیعی رشد کنند. آنها لذت بازی کردن را درک نمیکنند، چرا که بازی کردن برایشان حکم وقت تلف کردن را دارد. به همین دلیل آنها از بسیاری مهارتها که بقیه کودکان با بازی کردن به دست میآورند، محروم میشوند. معمولا چنین کودکانی در بزرگسالی نمیتوانند به خوبی کار گروهی انجام دهند، چون قبلا در کودکی قاعده آن را در حین بازی، یاد نگرفتهاند.
وظیفه شما تربیت یک کودک نخبه نیست
باور کنید وظیفه والدین تربیت یک کودک نخبه نیست. والدین باید تلاش خود را برای تربیت یک کودک شاد و سرحال کنند. کودکی که مدام با دیگران مقایسه نشود و از طرف والدین مورد مواخذه و سرزنش قرار نگیرد. بلکه تنها باید استعدادهای او شناخته و پرورش داده شود. باید به کودک کمک شود که ضعفهایش را بشناسد و برای برطرف آنها تلاش کند.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0