خوابی که با آزادی تعبیر شد

خوابی که با آزادی تعبیر شد

گفتم: «چرا دست از سر من بر نمی‌داری، بذار با این حال خودم بمیرم. من که با شما کاری ندارم.» عبدالمیر دست کرد داخل جیبش و گفت: «بیا این برگه آزادیت.»